کاربرد فضیلت مبتنی بر فایده
ایستار اخلاقی جامعه ما در نظام اقتصادی یک تراژدی را تجربه میکند. هنوز ضربات جبرانناپذیر فسادهای کلان اقتصادی، نظیر فسادهای بابک زنجانی و مهآفرید امیرخسروی و پیشتر شهرام جزایری و فاضل خداداد بر پیکره نظام اقتصادی ایران نمایان است و آمارها هم بیانگر فاجعهیی اسفناک: ایران رتبه 141 فساد مالی را در بین 177 کشور در سال 2013 به خود اختصاص داده است! این در حالی است جامعه دینی ما مدام آموزههای اخلاقی را گوشزد میکند و خوشبختانه در حوزه تبلیغات و انگارهها و گزارههای دینی، در زمینه عدم ارتکاب به مفاسد اقتصادی، مشکلی نداریم اما شوربختانه هر اندازه دنیای دینی ما در زمینه گزارههای دینی فربهتر است، به غایت اعلا در حوزه عمل نحیفتر هستیم. بایسته است که مبلغان و روشنفکران دینی، فیلسوفان و مدرسان اخلاق در چنین شرایط پرمخاطرهیی چارهیی بیابند و مسیر میسر عبور از بحران را در فضای زیست اخلاقی جامعه در تمام حوزهها، خصوصا در حوزه اقتصاد ترسیم کنند که اساسا اگر کنشگران اقتصادی یک جامعه در سطوح مدیریتی دچار مفسدهیی شوند، ابتداییترین قراردادهای جامعه با راس حاکمیت از هم میگسلد و فرو میپاشد. سلب اعتماد و کاهش سرمایه اجتماعی آثار جبرانناپذیری به همراه خواهد داشت که حتی میتواند بنیادیترین بنیانهای اجتماعی را زیر سوال ببرد.
بیتردید «اقتصاد ابزار اخلاق است». جالب است بدانیم آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد، مدرس فلسفه اخلاق بود و جالبتر اینکه زمانی علم اقتصاد شاخهیی از علوم اخلاقی مطرح میشد. اما اینک شاهدیم که فاصله اخلاق و اقتصاد تا چه پایه شکاف دارد و این شکاف تا چه مایه برای نظام اقتصادی آسیب رسانده است. به نظر میرسد هنوز سوال آمارتیا سن، برنده جایزه نوبل اقتصادی، پاسخ متقنی نیافته است. «چگونه باید زندگی کرد؟» به راستی چگونه باید زیست که توانشهای اخلاقی در نهاد ما تقویت شوند و فضایل اخلاقی در رفتارهای ما نهادینه؟ شک نکنیم که منفعت اقتصادی و فضیلت اخلاقی جمع اضداد نیست بلکه این دو نه تنها پارادوکسیکال نیستند که در راستای هم قرار میگیرند و اساسا کاری هم به مکاتب اخلاقی ندارم اما میتوان فضایل اخلاقی مبتنی بر فایده را کاربردی کرد. انسان اقتصادي، انسانی است که با «دیگری» در تعامل است و پیوسته در وابستگی متقابل بـا آنها قرار دارد؛ مطالعه رفتار اقتصادي چنین انسانی نمیتواند تنها براساس«اصل خواستههاي مستقل» تبیین شود. اما هر جا که پاي «دیگري» به میان میآید انسان اقتصادي با یک چالش اخلاقـی روبرو میشود. بنابراین، رفتار اقتصادي با رفتار اخلاقی گره خورده و بدین ترتیب، علم اقتصاد و اخلاق نیز بـه یکدیگر نزدیک میشوند. یعنی در اقتصاد این نکته حائز اهمیت است که در همه فعالیتهای اقتصادی یک «دیگر» مطرح است و این فرد «دیگر» یک «حق» و یک «تکلیف» را برای طرفین مطرح میکند که این حقوق و تکالیف از دایره خود فرد فراتر میرود و رعایت حقوق «دیگری» از موازینی است که در همه ادیان و آموزهها روی آن تاکید شده است. به نظر میرسد سطوح اخلاقگریزی در نهاد اقتصادی تنها در معضلات آشکاری چون ارتشا، اختلاس، فساد مالی، رانت، پولشویی و امثالهم خلاصه نمیشود و این پدیده شوم تبعات پنهان زیادی نیز دارد که این مساله هم با رهیافتهای ژورنالیستی قابل ترمیم نیست و نیازمند تحقیقات مبسوطی است. رابطه اقتصاد و اخلاق چنان در هم تنیده است که نمیتوان مرزبندی آن را دقیق مشخص کرد چرا که ما برای ایجاد یک سیستم اقتصادی سالم، نیاز به افرادی داریم که اخلاقمدار باشند و در عین حال افراد اخلاقمدار از جامعهیی سربرمیآورند که سیستم اقتصادی سالمی را داشته باشد.
وجه خطرناک عدم رعایت اخلاق و ایجاد فساد در اقتصاد، مربوط به بخشهای مدیریتی است که ممکن است سیستم اقتصادی را فلج کند و خود فساد به یک سیستم و رویه تبدیل شود و مبرهن است که مفسده اقتصادی در سطوح حاکمیتی و مدیریتی باعث بروز نابرابریها، فقر، بیعدالتی و کاهش بهرهوری میشود. از رهگذر فساد اقتصادی و عدم رعایت اخلاق در امور مالی، آن هم در سطوح بالا به بیراههیی میرسیم که درست در تضاد با امر پیامبر اسلام است: « کاد الفقر ان یکون کفرا». آیا مگر الفبای جامعه دینی و اسلامی اقرار به توحید نیست؟ با این شرایط، ضرورت دارد که به قول دکتر حسین راغفر در کشور باید یک نهضت ضد فساد در عالیترین سطوح کشور شکل بگیرد چرا که بخشهایی از قوا و نهادها درگیر فساد و سو استفادههای مالی و کجکاریهای اداری هستند. از این رو باید حرکت دیگری خارج از این حوزه ها شکل بگیرد. اقتصاد فاسد، جامعه را فاسد میکند. رابطه مستقیمی بین اختلاس، و ارتشا و رانت و تبعیض با اخلاقیات جامعه وجود دارد. به گفته دکتر فرشاد مومنی، پژوهشها نشان میدهد که میان نرخ تورم و ناهنجاریهای اجتماعی رابطه تمام عیاری وجود دارد. در جامعهیی که اختلاسهای نجومی و رانتهای کلان وجود دارد، دروغ و جرم و جنایت نیز بیداد میکند. اقتصاد زیربنای جامعه است و اگر این زیربنا فروبریزد، چیزی برای روبنا باقی نخواهد ماند. از این منظر برای رفع بحرانهای اخلاقی، نخست و پیش از هر چیز باید اقتصاد را سامان داد. بازگشت به اخلاق، حتما از مسیر توسعه صحیح اقتصادی میگذرد و سهم مدیران اقتصادی و نیز اقتصاددانان کشورمان در رفع بحرانی که دامن ما را گرفته، بیش از هر زمانی عیان است. اقتصاد ما زمانی اخلاق را یاری میکند که خود اخلاقی باشد. اقتصاد اخلاقی، اقتصادی است که ارزشهای اخلاقی را در نهاد خود پاس بدارد اگر چه تعمیم این ارزشهای معنوی به یک علم تجربی، آنطور که آمارتیاسن میگوید بسیار سخت باشد اما میتوان با در نظر گرفتن اصول مشخص اخلاقی در حوزه اقتصاد و تجارت، به اقتصاد اخلاقی حداقل به طور نسبی دست یافت. پرهیز از پولشویی، رشوه، احتکار، اختلاس و فرار از مالیات میتواند بخشی از این اصول مشخص باشد. همه این اصول اقتصادی که امروز در غرب، به نص قانونی بدل شدهاند، بیش از این و پیشتر در متون دینی اسلام جزو واجبات قلمداد شدهاند. نگزیریم به سوال اول بازگردیم: «چگونه باید زیست؟». متاسفانه این سوال بیشتر سویههای انسانشناختی و انتزاعی به خود گرفته است. انسان شرقی کمتر توانسته پاسخ عینی برای چگونه زیستن بیابد اما اینک زمان آن رسیده است که زیست اقتصادی را به صورت عملی در مدار زیست اخلاقی قرار دهیم.
یادداشت منتشر شده من در روزنامه تعادل؛ مورخه 8 مهر 1393